شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ رضايت نامه را گذاشت جلوي مادرش. چه امضا بکني ،چه امضا نکني ،من ميرم! اما اگر امضا نکني من خيالم راحت نيست. شايد هم جنازه ام پيدا نشه! در دل مادر آشوبي به پا شد. رضايت نامه را امضا کرد. پسر از شدت شوق سر به سر مادرش ميگذاشت. -جنازه ام را که آوردند ، يه وقت خودت را گم نکني . بيهوش نشي هااا چادرت را هم محکم بگير! تو چه با غيرت نگران چادر مادرت بودي وبرخي مردان شهر من چه راحت تر خودشان چادر
چراغ جادو
هرکس منتظر است...
رتبه 0
0 برگزیده
344 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top